پرشكسته

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

    امکانات وب

    اي پر شكسته همچو من

    ديگر ز آزادي مگو 

    بهر دل غمگين من

    از باغ و از گلشن مگو

     عمري نشستم در قفس

    راضي به آب و دانه اي

    خوشدل به چشم مست تو

    كان هم كند يغما گري

    ديگر براي من از آن

    باغ و درخت گل مگو

    از آسمان آبي و

    خورشيد و خرمن ها مگو

    من را چه به بوي بهار ؟!!

    من را به لاله ها چه كار ؟!!

    صد گل اگر آن جا شكفت

    يا آن كه قمري قصه گفت

    كهنه حديثي بود و رفت

    بر من كه غير ازغم نرفت

    بي ماه روي تو دلم

    بس ناله ها سر داده بود

    روز و شبم در اين سرا

    آواز غم سر داده بود

    اما كنون با عشق تو

    بر من قفس چون گلشن است

    آن چشم سبز روشنت

    بر من بهشت عالم است .

    دل را كنون بهر خدا

    در عشق شست و شو بده!

    بال و پرت بر هم بزن

    ديوار آن زندان شكن !

    دست دلت بر من بده

    تا زين سرا ها بگذريم

    قفل قفس ها بشكنيم

    بر تر ز گلشن ها رويم !

    ‹شعري از نويسنده وشاعر معاصر سر كار خانم نجمه صالحي شيرازي ›

    درسی از زندگی...
    ما را در سایت درسی از زندگی دنبال می کنید

    برچسب : نویسنده : amirkabir1381 بازدید : 91 تاريخ : سه شنبه 13 تير 1396 ساعت: 15:49